به گزارش مرز اقتصاد، به نقل از خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، دریاچه ارومیه، نماد بزرگ‌ترین ناکامی محیط‌زیستی ایران در دهه‌های اخیر، حالا به مرز نیستی مطلق رسیده است. با اینکه طی سال‌های گذشته هزاران میلیارد تومان برای احیای این دریاچه هزینه شده و ده‌ها پروژه، طرح و جلسه برگزار شده، امروز بنا بر اذعان رسمی معاون سازمان حفاظت محیط زیست، دریاچه در شمال کاملاً خشک شده و پیش‌بینی می‌شود تا پایان تابستان، بخش جنوبی آن نیز به کلی از بین برود.

حالا این پرسش به میان می‌آید: آیا وقت آن نرسیده که به جای پافشاری بی‌پایان بر تزریق منابع، سناریوی «پایان» را بپذیریم و برای پس از آن برنامه‌ریزی کنیم؟

در نشست خبری روز سه‌شنبه، خبرنگار تسنیم صراحتاً این پرسش را مطرح کرد که چرا دولت همچنان بر ادامه طرح‌های احیای دریاچه‌ای پافشاری می‌کند که حتی اگر آنها را علمی و خیرخواهانه در نظر بگیریم، به بن‌بست رسیده است؟ چرا به‌جای نگاه پرهزینه و ناکارآمدِ نجات، به سناریوی محتمل و منطقیِ پایان حیات این دریاچه توجه نمی‌شود؟ اما به جای خانم شینا انصاری، رئیس سازمان، معاون تالاب‌ها به این سوال پاسخ داد. پاسخی که در عین اعتراف به وخامت اوضاع، باز هم بر ادامه پروژه‌ها و تزریق منابع بیشتر تاکید داشت!

دکتر احمدرضا لاهیجان‌زاده با اشاره به کاهش حجم آب دریاچه به نیم میلیارد مترمکعب (در مقایسه با ۲ میلیارد مترمکعب در همین روز در سال گذشته) گفت: “تراز به پایین‌ترین حد ممکن رسیده و اگر پایین‌تر برود دیگر عددی برای ثبت وجود ندارد.”

او همچنین پیش‌بینی کرد که تا پایان تابستان دریاچه ارومیه به طور کامل خشک خواهد شد و از پاییز نیز امیدی به آورد آبی نیست. اما با این وجود جلساتی برگزار شده تا تامین منابع مالی فوری برای احیای پروژه‌های مرتبط با احیای دریاچه ارومیه انجام شود.

لاهیجان‌زاده در ادامه تأکید بر تلاش برای تأمین فوری منابع مالی با هدف احیای دریاچه ارومیه، بازهم هیچ اشاره‌ای به اینکه دقیقاً چه سناریویی برای پس از خشکی کامل، قطعی و دائمی دریاچه ارومیه اندیشیده شده است، نکرد. حتی برای احیاء دریاچه ارومیه هم فعلاً برنامه و افق مشخصی تعیین نشده است؛ با فرض تأمین منابع مالی موردنیاز برای اجرای برنامه موردنظر، مهم‌تر از آن این است که مشکل اصلی تأمین آب موردنیاز برای احیاء دریاچه ارومیه است. در حال حاضر که وضعیت تأمین آب در کشور مشکلی فراگیر چه در حوزه محیط‌زیست و کشاورزی و چه در حوزه شرب و مصرف مردم شده است، آب موردنیاز برای احیاء دریاچه ارومیه قرار است چگونه و از کجا تأمین شود؟

در واقع مدیریت کلان محیط‌زیست کشور اکنون در موقعیتی ایستاده که برخلاف همه شواهد، هنوز بر ادامه روندی تأکید می‌کند که در سه دهه گذشته حاصلی نداشته است. روندی که با وجود هزینه‌های هنگفت، نتوانسته روند طبیعی خشکی را متوقف کند.

دریاچه ارومیه امروز دیگر تنها یک پیکره آبی فصلی است که در زمستان‌ها اندکی جان می‌گیرد و در گرمای تابستان، چون جنازه‌ای خشکیده بر بستر نمکزار پهن می‌شود. این تصویر تلخ، دیگر نه سیاه‌نمایی است و نه بزرگ‌نمایی رسانه‌ها. این همان چیزی است که کارشناسان مستقلی چون زنده‌یاد پروفسور پرویز کردوانی سال‌ها پیش هشدار دادند؛ اینکه ارومیه دیگر قابل احیا نیست و صرف منابع برای آن نوعی هدررفت و خیانت به آینده است.

حتی معاون سازمان محیط زیست نیز در اظهاراتش تأکید می‌کند که در مطالعات سال‌های ۹۲ تا ۹۵، سناریوی خشکی کامل و تبعات اجتماعی و زیست‌محیطی آن بررسی شده است. از مهاجرت گرفته تا افزایش بیماری‌ها و ریزگردها. با این حال، همچنان تصمیم‌گیران زیست‌محیطی ما از پذیرش این واقعیت سر باز می‌زنند.

آیا این پافشاری به دلیل نگرانی از پیامدهای سیاسی اعتراف به شکست است؟ یا اینکه ساختار بروکراتیک سازمان‌های دولتی، به گونه‌ای طراحی شده که حتی در شرایط شکست هم به پروژه‌های جدید برای جذب بودجه نیاز دارند؟ هرچه هست، دریاچه ارومیه قربانی این بی‌تصمیمی‌ها و تعارفات شده است.

واقعیت این است که شاید امروز دیگر وقت آن رسیده باشد که از شعار احیاء دریاچه ارومیه عبور کنیم و به مرحله مدیریت پیامدهای خشکی وارد شویم. اکنون باید با شفافیت و صداقت با مردم سخن گفت. اگر واقعاً دریاچه ارومیه به خشکی قطعی و دائمی رسیده، دولت باید اعلام کند که دریاچه از دست رفته است و بودجه‌های آینده نه برای احیا، بلکه برای مدیریت جغرافیای دریاچه بدون‌آب و کاهش تبعات آسیب‌زای پس از آن هزینه خواهد شد.

پایان کار دریاچه ارومیه تلخ است، اما نادیده گرفتن آن تلخ‌تر. اکنون زمان آن رسیده که با واقعیت موجود، منطقی رفتار کنیم، و به جای رویه‌ای که تاکنون اثربخش نبودن آن را تجربه کرده‌ایم، انرژی و بودجه را صرف مهار تبعات و بحران‌های احتمالی آینده و حتی ظرفیت‌های احتمالی موجود در دریاچه خشک ارومیه کنیم.  ادامه مسیر فعلی تنها به معنی تعویق فاجعه نیست، بلکه نشانه‌ای از ناتوانی ما در مواجهه با واقعیت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *