به گزارش مرز اقتصاد، به نقل از ایرنا، اعطای جایزه صلح نوبل به مخالف ونزوئلایی حامی مداخله نظامی، بار دیگر نشان داد این جایزه ابزاری سیاسی در خدمت مشروعیت‌بخشی به مداخله، سلطه و بازتولید نظم قدرت جهانی است.

 بسیاری از ما تصور می‌کردیم نامزدی «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهوری آمریکا برای جایزه صلح نوبل بدترین گزینه ممکن است. اما طبق معمول، واقعیت از ما پیشی گرفت، کمیته نوبل نبوغ و زیرکی خود را نشان داد و جایزه به‌ظاهر بسیار معتبر خود را به «ماریا کورینا ماچادو» رهبر «مخالف» ونزوئلا اعطا کرد؛ عضو اپوزیسیونی که ماموریتش این است تا «خوان گوایدو» دیگری باشد؛ ابزاری دیگر در دست آمریکا در جهت تصاحب و غارت دارنده بزرگ‌ترین ذخایر نفت جهان؛ ونزوئلا.

برای معرفی و شناخت پروژه سیاسی این خانم سیاستمدار، کافی است شماری نقل‌قول‌های اخیر و شاید نه‌چندان دور او را مرور کنیم؛ «برای ایالات متحده، ونزوئلا مسئله‌ای مربوط به امنیت نیم‌کره است».

ماچادو بارها خواستار تحریم‌های بیشتر آمریکا علیه کشور خود شده است، زیرا به گفته او «آزادی ونزوئلا، امنیت ایالات متحده است».

در حالی که ناوهای جنگی آمریکا در برابر سواحل ونزوئلا قد علم کردند، وی گفت «نیکلاس مادورو (رئیس‌جمهوری ونزوئلا) سرکرده گروه تبهکار «ترن د آراگوا» است و دونالد ترامپ این را می‌داند». وی افزود: «ما به حمایت بین‌المللی برای سرنگونی رژیم نیاز داریم؛ هرچند که موضوعی داخلی است، اما ما در حال تحکیم این اتحادها هستیم، ایالات متحده قانون را اجرا خواهد کرد».

ماچادو در موارد متعدد و به‌صراحت کامل، حمایت خود را از استقرار نظامی آمریکا در دریای کارائیب برای شکست دولت ونزوئلا اعلام کرده است. علاوه بر این، او از سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکا، اداره امنیت ملی و سایر نهادهای فدرال آمریکا خواسته است تا «جنایت‌های مادورو را افشا کنند» و «جهان را درباره ماهیت جنایی بحران ونزوئلا آگاه سازند».

ماچادو با گسترش جغرافیای «مبارزه برای دموکراسی» خود، اعلام کرد که «ولادیمیر پوتین (رئیس‌جمهوری روسیه) در رژیم‌های کوبا و بلاروس عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی دارد» و در حمایت از «ولادیمیر زلنسکی» رئیس‌جمهوری اوکراین اعلام کرد: باید با آن‌ها جنگید. باید به اوکراین کمک کرد، چون آن نیز آرمان ماست.

ماچادو به‌محض آگاه‌شدن از دریافت جایزه صلح نوبل، پیامی برای ترامپ فرستاد و گفت: «امروز بیش از هر زمان دیگر روی رئیس‌جمهوری آمریکا حساب می‌کنیم».

این رهبر اپوزیسیون دولت ونزوئلا در مصاحبه با یک شبکه صهیونیستی نیز گفت: قول می‌دهم که روزی ما روابط نزدیک با اسرائیل خواهیم داشت. دولت ما سفارتش را در بیت‌المقدس مستقر خواهد کرد و این بخشی از حمایت ما از دولت (رژیم) اسرائیل خواهد بود.

نکته حائز اهمیت اینکه ماچادو به عنوان «مخالف» دولت ونزوئلا معرفی می‌شود اما این پرسش مطرح می‌شود که وقتی یک عضو اپوزیسیون، از انتقادها و اعتراض‌ها به دلایل درست و نادرست فراتر رفته و دولت‌های خارجی را به حمله به وطن خود دعوت می‌کند، می‌توان او را «مخالف» و نه «مزدور» و «خائن» خواند!؟

با وجود همه این اما و اگرها، شاید شخص ماچادو به عنوان دریافت‌کننده جایزه‌ صلح نوبل چندان اهمیتی نداشته باشد؛ بلکه نکته‌ای که نمی‌توان از کنار آن به سادگی گذشت این است که اعطای این جایزه به او نه‌تنها چراغ سبزی از سوی جامعه بین‌المللی ادعایی برای عملیات نظامی آمریکا علیه ونزوئلاست، بلکه ممکن است پایان نقاب صلح‌طلبی ترامپ را نیز رقم بزند.

بنابراین، فراتر از سیر سقوط و بی‌اعتبار شدن جایزه نوبل صلح از سال ۱۹۰۱ تا امروز، مساله اصلی در جای دیگری نهفته است. ما در جهانی از اسطوره‌ و نمادهای ریشه‌دار زندگی می‌کنیم که به ندرت به چالش کشیده می‌شوند. پوچیِ آنچه «عادی» می‌پنداریم، تنها زمانی آشکار می‌شود که در بحران گرفتار آییم و نمونه بارز آن همین جوایز نوبل است. در این چارچوب، این پرسش مطرح است که با چه مشروعیتی و به نام چه کسی، نهادی خصوصی به نام «کمیته نوبل»، برخاسته از اروپایی که قرن‌هاست خود را مرجع و رهبر نظم جهانی می‌داند، بیش از یک قرن است که سلیقه و ارزش‌های فرهنگی، علمی و سیاسی خود را بر سراسر جهان تحمیل می‌کند؟

چنانچه قطب‌نمای تحلیل خود را به سمت جهت‌گیری سیاسی و جانب‌داری این جایزه معطوف کنیم، از خود خواهیم پرسید که اصلا چه چیزی جهان را واداشت تا نوبل را نماد اعتبار و شرافت جهانی بداند؟ چرا همچنان نگاه اروپامحور، ذهن‌هایی را که ادعای مطالبه‌گری، انتقادگری و ضد امپریالیسم دارند، در بند خود نگه داشته است؟ امروز، ما بیشتر از سازمان ملل متحد، از کمیته نوبل انتقاد نمی‌کنیم؛ در حالی که سازمان ملل، خواه مورد پسندمان باشد یا نه، نهادی بین‌المللی و به‌مراتب مشروع‌تر از یک موسسه خصوصی نروژی است.

در سال‌های اخیر، حتی برخی روسای‌جمهور سیاست داخلی و خارجی کشورشان را چنان تنظیم کرده‌اند که با تصویر «برنده نوبل» هم‌خوان باشد. کمیته نوبل نیز خود را به عنوان نوعی دادگاه جهانی جا زده است؛ دادگاهی که ماموریتش تقدیس سیاست‌مداران یا نویسندگان و فعالانی است که مطابق مد روز یا منافع نخبگان سرمایه‌داری عمل می‌کنند تا از نظر آن کمیته شایسته مدال شناخته شوند.

در جهانی که شرکت‌های بزرگ بر آن حکم می‌رانند، ناممکن است نهادی کوچک و خصوصی، با این سطح از نفوذ جهانی و بار نمادین، بتواند واقعا مستقل و نوع‌دوست باقی بماند. اگر بنیاد نوبل در مسیر شرافت و پاکی گام می‌گذاشت، دهه‌ها پیش احتمالا ورشکسته می‌شد.

از همین رو، دیگر چندان تفاوتی ندارد که برنده بعدی جایزه نوبل صلح چه کسی باشد؛ ترامپ، «خاویر میلی» رئیس‌جمهوری آرژانتین، «ابومحمد الجولانی» رئیس موقت دوره انتقالی سوریه، «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی یا هر نام دیگر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *