به گزارش مرز اقتصاد و به نقل از خبر آنلاین
متن زیر در یکی از دست نوشته های علم الهدی، فرزند فیض، و نواده دختری ملاصدرا آمده است. بنابر این می توان به آن اعتماد کرد، چون نوشته های خانوادگی بوده که در اختیار علم الهدی قرار داشته است. او می نویسد: «رأیت بخط جدی امام العلماء و صدر المتألهین نور الله تربته الشریفه ما حصله»
این متن را مرحوم دانش پژوه در فهرستی که برای این نسخه نوشته (فهرست دانشگاه: ۱۷/۶۳ ـ ۶۴) خوانده است و رسوا جعفریان هم از روی آن هم تایپ کردم. شاید یکی دو مورد باشد که نیاز به تأمل داشته باشد. ملاصدرا در این متن، خواب خود را بیان کرده، و سپس بر اساس باورهای خود به تعبیر و تفسیر آن پرداخته است.شما بعد از خواندن این خواب و تعبیر آن، مانند بسیاری از خواب های دیگر، و عقایدی در این باره وجود دارد، می توانید هر تفسیر و تعبیری از آن داشته باشید. مثل این که به هر حال فیلسوفی مثل ملاصدرا، باید هم چنین خوابی ببیند، وقتی صبح تا شب در همین افکار غوطه ور است. اگر ایمانتان به این امور قوی تر باشد، خواهید گفت، که به هر حال، روحی در کار بوده که او را راهنمایی کرده است. عجالتا به صورت یک تجربه روحی به آن بنگرید. ترجمه نوشته ملاصدرا در این زمینه در ادامه امده است:
شب سی ام رمضان سال ۱۰۲۸ پس از آن که در بی نشاطی، نوافل را خواندم، در خواب دیدم در حال رفتن به یک جای مرتفع، از یک راه تنگ، میان دو کوه هستم. گاهی سواره و گاه پیاده. سوار بر یک گوسفند ضعیف الجثه، که گاه تند می رود و گاه آهسته. گاهی او را خسته می یافتم، پیاده می رفتم و گاه سوارش می شدم. وقتی او را عاجز از رفتن دیدم، متوجه مردی با محاسن بلند شدم که گفت: این حیوان، برای این کار مناسب نیست، گویی من تا آن وقت فکر می کردم برای سواری مناسب است و توقع رفتن با او را داشتم. وقتی او را عاجز دیدم، پیاده شدم، و خودم با نشاط تمام و نیرویی مستمر حرکت کردم.
در این وقت بیدار شدم، و این تعبیر به ذهنم خطور کرد:
رونده به سمت قله، همان سالک به سوی عالم ملکوت اعلی است و این رونده، همان روح نطقی [ناطقه] است.
راه باریک، دقتی است که رونده به سوی حق دارد
مرکب، همان نفس حیوانی است که در تسخیر روح است.
اما این که مرکب گوسفند است، اشاره به سلامت آن و تسلیم حق بودن در راه عبودیت و تلاش روح برای رفتن است.
این که راه باریک بین دو کوه است، یعنی همان صراطی که میان افراط و تفریط قرار دارد. یا قرار گرفتن این راه میان دو امر متضاد، مثل صحت و مریض یا شادی و غم، یا راحت و محبت، یا لذت و الم و سموم و زمهریر، یا واقع شدن میان نفس و بدن؛ از آن روی که اخلاق و ملکات با مشارکت نفس و بدن فراهم می آید و فراهم کردن اعتدال میان آن دو، همان راه باریک و تنگ است.
اما رفتن، گاه پیاده و گاه سواره، اشاره به اعمال بدنی برای تقرب الی الله و اعمال قلبی از افکار و تأملات برای نزدیک کردن آدمی به خداوند است.
اما آن مرد سفید رو [با محاسن بلند] همان روح قدسی و الهام بخش حقایق به قلب صاف آدمی به اذن پروردگار است.
اما این که مَرکب ضعیف بود و تحمل سواری دادن نداشت، اشاره به توجه قلب با الهام به این نکته است که کم خواندن نوافل، با ضعف بدن، و قوت یقین و خالی بودن عمل از ریا، به عبودیت لطمه نمی زند،؛ اَولی فراوانی تأملات قدسی برای کسی است که قلب دارد، و عارف به حقایق است، اما بدنی ضعیف و نامتحمّل از مشقت دارد.(ظ)
و اما این که پیاده شدم و راه رفتم، اشاره به چیزی است که در نهایت از غلبه سلوک قلبی و عروج روحی به عالم ملکوت در کار خواهد بود، بدون آن نیازی به بدن در طلب کمال و سفر به سوی خدای متعال باشد.
متن بالا ترجمه گزارش گونه نوشته زیر از ملاصدرا بود:
إنی رأیتُ فی المنام لیله الثلاثین من شهر الله، شهر الصیام، لعام ثمان و عشرین و الف [۱۰۲۸] من هجره سید الانام ـ علیه و آله الصلاه و السلام ـ و قد کنتُ صلیت بعض النوافل من غیر نشاط، انّی ذاهب إلی موضع عال، فی طریق ضیق، واقع بین جبلین مستطیلین اوتلین طول الطریق، شمالا و جنوبا، راکباً بعض الاوقات و ماشیاً فی بعض. و کان المَرکب شاه ضعیفه الجثه، یعدو تاره عَدواً سریعاً و یعجز أُخری، و أنا أرکب تارهً و أنزل أُخری عند تعصیها عن الحمل و اعیائها، و هکذا حین ظهرت لی غایه عجزها، فبینما أذعن رجل غزیر المحاسن یقول: هذا البهیمه غیر خلیقه لهذا، و کأنی کنتُ إلی الان ذاهلاً متوقعاً عنها قوّه التحمل. فاذا ظهر لی عجزها، خلّیتُها، و کنتُ أذهب بنفسی مع نشاط تامّ و قوّه بلا عجز.
فاستیقظتُ عند ذلک و خطر ببالی فی التعبیر، أنّ الذاهب الی موضع عال، و هو السلوک إلی عالم الملکوت الأعلی، و الذاهب هو الروح النطقی،
و ضیق الطریق دقه المسلک إلی الحق،
و المرکب هی النفس الحیوانیه المسخّره للرّوح،
و کونها فی صوره شاه، عباره عن سلامتها و انقیادها أمر الحق فی طریق العبودیه و سعیها للروح،
و کون الطریق بین الجبلین اوتلین مستطیلین، هو وقوع الصراط طرفی الافراط و التفریط، أو وقوعه بین طرفی التضاد من الامور المتقابله کالصحّه و المرض و الفرح و الغم و الراحه و المحبّه و اللّذه و الالم و السموم و الزمهریر، او وقوعه بین النفس و البدن، لانّ الاخلاق و الملکات إنّما تحصُل بمشارکه النفس و البدن، و العداله هی الطریق الضیق،
و اما الرکوب بعض الطریق و المشی فی بعض، عبارتان عن الاعمال البدنیّه المقرّبه إلی اللّه و الاعمال القلبیه من الافکار و التأملات المزلفه لدیه.
و أما ذلک الرجل الصبیح الوجه، فهو الرّوح القدسی الملهم للحقائق علی القلب الصافی باذن ربّه الأعلی،
و قوله: إنّ هذا المرکب ضیعف لامتحمّل الرکوب، فهو عباره عن استشعار القلب بالهامه أنّ تقلیل النوافل مع ضعف البدن و قوّه الیقین و محوضه العمل عن شوب الشک و الریاء ما لا یضرّ بالعبودیه، بل الأولی الاکثار فی التأملات القدسیه لمن له قلب، عارف بالحقائق، و بدن ضعیف عن البعث و المشاق،
و ترکی الرکوب اخیرا، و تحرکی ماشیا، فهو اشاره إلی ما سیئول إلیه حالی من غلبه السلوک القلبی و العروج الروحی إلی عالم الملکوت من غیر حاجه لروحی الی البدن فی طلب الکمال و السفر الی الله المتعال.
انتهی و الحمد لله وحده و الصلاه علی أهلها.
منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران