بانوانِ هلالِ سرخ

 بانوان امدادگر هلال‌احمر، فراتر از امدادرسانی، فرماندهان آرامش در دل بحران‌ هستند.آموزش‌دیده، توانمند و آشنا به درد خانواده‌ها، مدیریت اردوگاه‌های اضطراری را بر عهده می‌گیرند تا در کنار چادرهای سفید، نقطه اتکایی باشند برای کودکی که هنوز دلش از حادثه رخ داده می لرزد و مادری که امید به دلگرمی یک نگاه امن بسته است.

همه چیز از یک صدا شروع شد، صدایی که نه شبیه فریاد بود، نه شبیه آژیر؛ غرشی از دل زمین، لرزشی که در چند ثانیه، خواب نیمه‌شب یا آرامش غروب را تبدیل به کابوس کرد.

دیوارها دیگر محکم نبودند، سقف دیگر سرپناه نبود و آدم‌هایی که در چند لحظه، خانه‌شان را از دست دادند، بی‌آنکه بدانند چه زمانی دوباره برمی‌گردند و یا اصلاً امکانی برای بازگشت دارند؛ مامنی که سال ها آنها را در آغوش گرفته بود، ترک می‌کنند.

زلزله، سیل، رانش زمین یا طغیان رودخانه‌ها؛ هر کدام که باشد، نتیجه‌اش یکی‌ است، مادری که چشم‌ پر از هراس، دست فرزندش را گرفته و با اتکا به همسر راهی نامعلوم را پیش گرفته است. راهی که به یک محوطه‌ باز با ردیف‌هایی از چادرهای سفید با نشان سرخ هلال احمر ختم می شود.

اینجا «اردوگاه اسکان اضطراری» است، اما برای آن‌هایی که شب را در دل هراس صبح کرده‌اند، چیزی بیشتر از «اضطراری» است؛ پناهی موقت برای بازسازی امید.

 

بانوانِ هلالِ سرخ، ناجیانِ جان و امید

 

در اولین نگاه، این اردوگاه شاید فقط مجموعه‌ای از چادرها باشد، اما اگر چند ساعتی در دل آن بمانی، قصه‌ها سر باز می‌کند. قصه‌ مادری که فرزندش هنوز از غرش حادثه می‌لرزد، پیرمردی که داروی قلبش را جا گذاشته، دختری که روپوش مدرسه‌اش را با خودش آورده که شاید فردا دوباره سر کلاس برگردد. اینجا فقط سقف نیست که ریخته، نظم زندگی هم با آن فروپاشیده و حالا باید آن را از نو ساخت؛ نه با آجر و سیمان، بلکه با اعتماد و آرامش.

بانوان امدادگر، سنگ صبور

در میان این همه آوارِ دل و ذهن، کسانی هستند که آمده‌اند تا سنگ بنای این بازسازی روحی را بگذارند. آن‌هایی که نه فقط برای کمک به برافراشتن چادر، بلکه برای ترمیم دل‌ها آمده‌اند.

چهره‌هایی آشنا و صداهایی مهربان با گام‌هایی مطمئن. زنانی امدادگر؛ آموزش‌ دیده‌، تمرین کرده‌ که مدیریت بحران بلدند و مهم‌تر از همه شنونده خوبی نیز هستند.

وقتی یکی گریه می‌کند، وقتی مادری نگران سلامتی فرزندش است یا وقتی نوجوانی دلتنگ اتاقش، این زنان امدادگر هستند که چادر به چادر می‌روند و آرام می‌پرسند و بی‌سر و صدا، دلجویی می‌کنند.

اردوگاه اضطراری، یک شهر موقتی‌ست. شهری که در آن باید همه چیز باشد «ایمنی، بهداشت، غذا، دارو، روان‌درمانی، بازی برای کودکان و شاید سکوتی برای گریستن».

اداره چنین شهری نیاز به مدیری مقتدر و البته مهربان دارد که همانا امدادگران هستند، اینجا جایی‌ست که نقش زنان بیش از همیشه برجسته می‌شود.

 

بانوانِ هلالِ سرخ، ناجیانِ جان و امید

 

در بسیاری از اردوگاه‌های اسکان هلال‌احمر، زنان هستند که مدیریت امور را بر عهده دارند، نه فقط توزیع اقلام و نظم‌دهی فضا، بلکه فرشتگانی هستند برای برقراری آرامش در اردوگاه‌.

حضورشان باعث می‌شود خانواده‌ها، به ویژه زنان و کودکان، احساس امنیت بیشتری کنند چراکه در دل بحران، اعتماد کردن بسیار سخت است. اما لبخند صبورانه بانویی امدادگر، می‌تواند روزنه‌ای باشد برای دوباره نفس کشیدن.

زینب سورانی امدادگر عضو تیم توانا ، مشارکت فعال بانوان امدادگر در بحران را اتفاق خوبی برای اعضای تیم می داند و معتقد است: خانم ها به دلایل لطافت و ظرافتی که دارند دید بهتری برای مدیریت اردوگاه و خدمت به آوارگان حوادث دارند.

وی با اشاره به اینکه برقراری ارتباط با افراد آسیب دیده به خصوص خانواده‌های عزیز از دست داده، به مراتب برای بانوان امدادگر راحت تر است.

این بانوی امدادگر، نخستین نیاز خانواده‌ها در ابتدای ورود به اردوگاه را آرامش می داند. به گفته او، چادر، غذا و سایر مایحتاج مهم است ، اما بیشتر به نگاهی که او را بفهمد نیاز دارد و ما اینجا هستیم تا همان نگاه باشیم.

زینب راست می‌گوید، بحران فقط در ساختمان‌ اتفاق نمی‌افتد؛ در دل هم روی می دهد و امدادرسانی، فقط حمل چادر و اهدای پتو نیست و یک شنیدن، گفت‌وگویی کوتاه و یا حتی حضوری آرام در کنج اردوگاه کافی‌ست تا آسیب دیده حس کند هنوز هم زنده است و دیده می‌شود.

اردوگاه اضطراری، موقتی است، اما تأثیری که مدیریت انسانی و رفتار حرفه‌ای در این فضا دارد برای همیشه ماندگار است، چرا که در دل هر چادر، در میان صدای کودکان، گریه‌های نیمه‌شب و نجوای شبانه مادران، امیدی دوباره جوانه می‌زند؛ امیدی که با دست‌های مهربان و آموخته زنان هلال احمر، قد می‌کشد.

 

بانوانِ هلالِ سرخ، ناجیانِ جان و امید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *